گلبرگ،به نرمی چو بر و دوش تو نیست
مهتـاب، بـه جلوه چو بنا گوش تو نیست
پیمـانه ، بــه تاثیـر لــب نــوش تو نیست
آتشـکــده را، گــرمی آغــوش تو نیست
جانم به فغان چو مرغ شب می آید
و از داغ تــو با نـاله بـه لـب می آید
آه دل مــا از آن غبــار آلــود اســت
زیــن قــافلـه از دیـــار شب می آید